منتصر باللهمتوکل عباسی پدر منتصر در سال ۲۴۷ ه. ق در کاخ خود کشته شد. با مرگ متوکل، منتصر بالله یازدهمین خلیفه عباسی در چهارم شوال همین سال به خلافت رسید. [۱]
یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲۴، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی تو فرهنگی، ۱۳۷۱.
۱ - دست داشتن در قتل پدربرخی از مورخان بر این عقیده هستند که منتصر در قتل پدرش دست داشت. [۲]
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری، ص۳۳۰، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰.
ابن اثیر مینویسد:«گفته شده منتصر در مورد قتل پدر خویش با علما و فقها مشورت کرده بود و عقیده پدر خود را در دشمنی با آل علی (علیهالسّلام) برای آنها شرح داده بود و آنها فتوا دادند که او را بکشند». [۳]
ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۱۷، ص۲۷۹_ ۲۷۸، ترجمه عباس خلیلی ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱.
سید جعفر هم مینویسد: «متوکل میخواست دست ترکان را اندک اندک کوتاه کند، (در این زمان ترکان از نفوذ بسیار بالایی در دستگاه خلافت برخوردار بودند.) ترکان از اندیشه او آگاه شدند و او را کشتند. ظاهر عبارت مورخان آن است که ترکان بدون حضور منتصر این کار را انجام دادند ولی میتوان گفت که منتصر از پیش از مقصود آنان آگاه بود». [۴]
شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۳۴۷، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳.
۲ - شخصیت منتصرمنتصر همواره با رفتار ناشایست پدرش با علویان و شیعیان مخالف بود. ابن خلدون در این خصوص مینویسد: «منتصر همواره بر پدرش از اینکه از سنت اسلاف خود یعنی مذهب اعتزال بازگشته و بر علی بن ابیطالب طعن میزند و از او به بدی یاد میکند خرده میگرفت. چه بسا ندیمان متوکل که در مجلس او زبان به نکوهش علی میگشودند، منتصر خشمگین میشد و آنان را تهدید میکرد. و پدر را میگفت که علی (علیهالسّلام) سرور ماست و شیخ بنی هاشم است، اگر میخواهی علی را نکوهش کنی خود را نکوهش کن و این مسخرهگان را اجازه مده که زبان بدین سخنان گشایند...» [۵]
ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، ج۲، ص۴۳۵، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بی جا، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳.
منتصر برخلاف پدرش، با علویان و شیعیان رفتار پسندیدهای داشت، هر چند دوره حکمرانی وی بیش از ۶ ماه طول نکشید. او پس از اینکه به حکومت رسید سعی کرد با علویان رفتاری شایسته و نیکو داشته باشد. از جمله وی اجازه داد مردم به زیارت قبر حسین و علی (علیهما السلام) بروند. مسعودی مینویسد: منتصر دستور داد تا از خاندان ابوطالب دست بدارند و در تعقیب ایشان نباشند، فدک را به فرزندان حسن و حسین پس دادند. [۷]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۵۴۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.
ابوالفرج مینویسد: «در عهد او هیچ یک از آل ابیطالب تا آنجا که ما خبر داریم نه کشته شد و نه حبس و تبعید رفت». ۳ - وفات منتصرعصر دوم عباسی (۲۳۲_۳۳۴) دوران نفوذ عنصر ترک نام گرفته است. در این دوره خلفا نفوذ خویش را در پایتخت در برابر افزایش نفوذ ترکان به کلی از دست دادند. [۹]
طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۱۶۳، ترجمه حجت ا... جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰.
منتصر خطر تسلط ترکان را دریافت. از آنها بیزار شد و کوشید از چنگ رهبرانشان رهایی یابد. وی آنان را "خلیفه کش" مینامید. ترکان این خطر زود هنگام را دریافته، او را در روز چهارم یا پنجم ربیع الثانی به وسیله "طبیب طیفوری" از دست خلیفه رهایی یافتند. طبیب مذکور با نیشتر مسموم حجامت او را کشت. [۱۰]
طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۱۶۹.
۳.۱ - علت وفاتدر خصوص علت وفات او اقوال دیگری نیز وجود دارد. ابن خلدون مینویسد: «منتصر را ورمی در دو جانب گلو پدید آمد. بعد از آنکه ۶ ماه از خلافتش گذشته بود مرد». [۱۱]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ص۴۳۸.
و طبق نقلی دیگر بیماریاش ورمی بود که در معده وی بود و به طرف قلبش بالا آمد و درگذشت. [۱۲]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۴، ص۶۱۱۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵.
او چهارم [۱۳]
یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲۴.
یا پنجم جمادی الثانی [۱۵]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ص۶۱۱۱.
سال ۲۴۸ هجری در ۲۴ [۱۷]
مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۹۸۰، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ۱۳۷۴.
یا ۲۵ سالگی در سامرا در قصر نو [۱۸]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ص۶۱۱۴.
درگذشت. پس از او، پسرش مستعین به خلافت رسید. [۱۹]
مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۹۸۰.
۴ - پانویس
۵ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «منتصر بالله»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۳. |